سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]

معبود من..
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:3بازدید دیروز:5تعداد کل بازدید:107311

دیبا تنها :: 85/11/25::  7:50 عصر

تا به کی باید رفت

از دیاری به دیاری دیگر

نتوانم نتوانم جستن

هر زمانی عشقی و یاری دیگر

کاش ما آن دو پرستو بودیم

که همه عمر سفر می کردیم

از بهاری به بهاری دیگر

آه اکنون دیر است

که فرو ریخته در من گوئی

تیره آواری از ابر گران

چو می آمیزم با بوسه تو

روی لبهایم می پندارم

می سپارد جان عطری گذران

آنچنان آلوده ست

عشق غمناکم با بیم زوال

که همه زندگیم می لرزد

چون ترا می نگرم

مثل اینست که از پنجره ای

تکدرختم را سرشار از برگ

در تب زرد خزان می نگرم

مثل اینست که تصویری را

روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

شب و روز

بگذار که فراموش کنم

تو چه هستی جز یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا

می گشاید در برهوت آگاهی

بگذار که فراموش کنم

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

107311

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
معبود من..
::اشتراک::