شمع خاموش تو رنگ رخ خصمانه توست
حاليا باز نگاهم همه پروانه توست
لحظه در پاي نگاهت به درازا نرود
ساعتي خانه نشين شو كه دلم خانه توست
آرزومند نگاه شب چشمان توام
گرچه چشمت به بيان دل بيگانه توست
آرزو را اگر از خار غمت بود خسي
غير از اين بود هما را همه بر شانه توست
فال من را اگر از قهوه تلخ تو نبود
از كجا نقش اسيرم ته پيمانه توست
اين همه كوچه به كوچه غم دل مي شنوي
تا كجا پشت سرم كوچ غريبانه توست؟