سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر آن که خواهى نیستى بارى بدان ننگر که کیستى . [نهج البلاغه]

معبود من..
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:3بازدید دیروز:9تعداد کل بازدید:107124

دیبا تنها :: 85/11/25::  7:50 عصر

تا به کی باید رفت

از دیاری به دیاری دیگر

نتوانم نتوانم جستن

هر زمانی عشقی و یاری دیگر

کاش ما آن دو پرستو بودیم

که همه عمر سفر می کردیم

از بهاری به بهاری دیگر

آه اکنون دیر است

که فرو ریخته در من گوئی

تیره آواری از ابر گران

چو می آمیزم با بوسه تو

روی لبهایم می پندارم

می سپارد جان عطری گذران

آنچنان آلوده ست

عشق غمناکم با بیم زوال

که همه زندگیم می لرزد

چون ترا می نگرم

مثل اینست که از پنجره ای

تکدرختم را سرشار از برگ

در تب زرد خزان می نگرم

مثل اینست که تصویری را

روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

شب و روز

بگذار که فراموش کنم

تو چه هستی جز یک لحظه یک لحظه که چشمان مرا

می گشاید در برهوت آگاهی

بگذار که فراموش کنم

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

107124

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
معبود من..
::اشتراک::